مگر مي شود با تابلوي خط امامي بودن، زير بيرق كسي رفت كه خون به دل امام كرد و كار را به جائي رساند كه پير مراد ملت از خدا طلب مرگ كرد؟ مگر مي شود شعار خط امام را فرياد زد و دست خط امام را ناديده گرفت؟!
 
شاید بشود به مدد فضاسازی‌های رسانه ای و به راه انداختن موج بی‌سر، برخی واقعیت ها را کتمان کرد و بعضی حقایق را وارونه جلوه داد، شاید بشود رای 25 میلیون «آدم فرودست بدبخت بی‌تریبون» مظلوم را به «لجن» کشید و صدای اعتراضشان را با جیغ های بنفش خفه کرد، شاید «متهمان اصلی» بتوانند در پس خرناس‌کشی دادرسان خواب‌آلوده، زمین و زمان را متهم کنند، شاید بشود «خط امام» را فریاد کرد و به «دست خط» امام بی اعتنا بود، اما...

اما با تاریخ و حافظه تاریخی مردم کاری نمی شود کرد. رویدادها از پس هم می آیند و از مقابل چشمان ما می‌گذرند و در بایگانی تاریخ ثبت می شوند. بدون کم و کاست، بدون حذف و اضافه.
***
 
«آقاي منتظري! شما معتقديد ليبرال‌ها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند... به قدري مطالبي كه مي‌گفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايده‌اي براي جواب به آنها نمي‌ديدم... مي‌بينيد كه چه خدمت ارزنده‌اي به استكبار كرده‌ايد. و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم... از آنجا كه ساده‌لوح هستيد و سريعاً تحريك مي‌شويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد. »

این چشم‌بندی و «شعبده‌بازی» نیست، «دروغ» و تهمت هم نیست! البته كه «تقلب»ی هم در کار نیست؛ این بخشی از رنجنامه خمینی بت‌شکن است خطاب به فردی که با رفتار و عملکرد سخیفش، جان و تن پیر عارف انقلاب را آنچنان رنجور کرد تا مرگ خود را از خدا طلب کند.

در صحت این نامه هم جای هیچ شک و شبهه ای نیست! مو لای درز این سند نمی رود. این سند تاریخی مورد تائید «دفتر نشر آثار امام» بوده -دفتری که عماد الدین باقی در آن مسئولیت داشته است!- و در کتاب «رنجنامه سید احمد خمینی(ره) به آقای منتظری» تصویر دستخط شریف امام آورده شده است.

دستخط نامه حضرت امام خمینی به آقای منتظری
برای مشاهده تصویر با اندازه واقعی، آنرا Save و سپس مشاهده کنید.

اظهارات اشخاص گوناگون درباره موضوع عزل آقاي منتظری و واکنش روحانیونی از جمله سیداحمد خمینی، مهدی کروبی، حمید روحانی و برخی دیگر از اعضای دفتر امام که البته اکثرا از جناح چپ و متحد اصلی میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت بوده اند، موضوع را کاملا روشن می کند و شکی در صحت «اختلاف عمیق بین امام و منتظری» و خروج وی از مسیر انقلاب و نظام باقی نمی گذارد.

سید احمد خمینی در کتاب رنجنامه خطاب به منتظری می نویسد: «يادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نيم ساعت حرف زديد و امام سكوت كردند. وقتي بلند شديد برويد، امام فرمودند: "بيشتر حرف‌هاي شما درست نبود، خدا انشاءالله مرا ببخشايد و مرگم را برساند." امام تنها همين دو جمله را فرمودند. آيا از خود پرسيده ايد كه چه كرديد كه امام، مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟»

اینها را گفتیم تا به عمق شکاف بین امام و منتظری، آن هم از زبان کسانی که امروز در کنار آقای میرحسین موسوی ایستاده اند و دوستان گرمابه و گلستان وی هستند، اشاره کرده باشم، وگرنه این موضوع تاریخی آنچنان در حافظه تاریخی ملت نقش بسته است که نیازی به تشریح و تبیین آن نیست.

***

چندروز پیش، میرحسین موسوی نامه ای را همراه با پیوست بیانیه خود برای منتظری - هم او که امام راحل از ورود به سیاست منعش کرده بود -  نوشت و از وی برای ادامه راه سبزش، راهنمایی و ارشاد خواست.

کاری به محتوا و فحوای این نامه و آن بیانیه ندارم که در جای خود مورد نقد و ارزیابی قرار خواهد گرفت، مهم نفس کار موسويِ مدعی "خط امام" در هدایت خواهی و استرشاد از شخصی است که مطرود امام بوده و هیچ جایگاهی در خط و اندیشه امام ندارد. مگر مي شود با تابلوي خط امامي بودن، زير بيرق كسي رفت كه خون به دل امام كرد و كار را به جائي رساند كه پير مراد ملت از خدا طلب مرگ كرد؟ مگر مي شود شعار خط امام را فرياد زد و دست خط امام را ناديده گرفت؟

آقاي خط امامي! مگر مي شود آن روزهاي تلخ را به اين زودي فراموش كرد؟ مگر مي شود خشم بغض‌آلود «خط امام»ی‌های واقعی از فتنه ای که دل و جان امام‌شان را آزرده بود و چشم های خیس و لب های«امن یجیب»گوی و دل های مضطرب ان دوره را به باد فراموشي سپرد؟

نه آقا! يا اصلا خط امامي نبوده ايد، و يا شاید هم بوده اید؛ اما الآن منافعتان اینطور اقتضاء می کند که به همه مقدسات، پشت پا بزنید...